جدول جو
جدول جو

معنی گرم خیز - جستجوی لغت در جدول جو

گرم خیز
گرم خیزنده، چست و چالاک، تیزرو
تصویری از گرم خیز
تصویر گرم خیز
فرهنگ فارسی عمید
گرم خیز
(رَ / رِ بَ)
کنایه از مردم سحرخیز و زود بیدارشونده. (برهان) (آنندراج). رجوع به گرم خیزی شود، سبکروح و جلد و چابک و تیزرو. (برهان) (آنندراج) :
برانگیخت پس چرمۀ گرم خیز
بیفکند بر هندوان رستخیز.
(گرشاسب نامه).
محابا رها کرد و شد گرم خیز
زبان کرد بر پاسخ شاه تیز.
نظامی.
کشیدندبر یکدگر تیغ تیز
ز گرمی شده چون فلک گرم خیز.
نظامی.
رجوع به گرم خیزی شود، صوفی که جهت نوافل شب زود برخیزد، نمازشب کن. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گرم خیز
جلد چابک تیزرو: برانگیخت پس چرمه گرم خیز بیفکند بر هندوان رستخیز، سحر خیز، صوفی که جهت نوافل پیش از پایان شب برخیزد، نماز شب گزار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرم کین
تصویر گرم کین
آنکه کینه ای سخت دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرب خیز
تصویر طرب خیز
طرب انگیز، جایی که طرب آورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران خیز
تصویر گران خیز
آنکه دیر از جا برخیزد، دیرجنب، برای مثال از گران خیزان خواب صبح فصل گل مباش / می رسد خوابی که بیداری فراموشت شود (رضی دانش - لغتنامه - گران خیز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم تاز
تصویر گرم تاز
آنکه به شتاب تاخت کند، گرم تازنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گندم خیز
تصویر گندم خیز
زمینی که از آن گندم فراوان به دست آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرم بیز
تصویر نرم بیز
غربال که دارای سوراخ های ریز باشد، موبیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیم خیز
تصویر نیم خیز
ویژگی آنکه یا آنچه بر روی زمین به طور خمیده حرکت می کند، حالت بین نشسته و برخاسته، خیز کوتاه
فرهنگ فارسی عمید
طرب انگیز. که طرب آورد. رجوع به طرب انگیز شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
به معنی گران پای. (آنندراج). دیربلندشونده و سخت از جای برخیزنده:
اگرچه شیرپیکر بود پرویز
ملک بود و ملک باشد گران خیز.
نظامی.
از گران خیزان خواب صبح فصل گل مباش
میرسد خوابی که بیداری فراموشت شود.
رضی دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ چَ)
جایی که زمینش گندم دهد. زمینی که محصول گندم آن فراوان بود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است مرکز دهستان گرمخان بخش حومه شهرستان بجنورد، واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری بجنورد. سر راه شوسۀ عمومی بجنورد به قوچان. هوای آن معتدل، دارای 329 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات و بنشن و تریاک و باغات انگور دارد. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. دفتر ازدواج و طلاق دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کنایه از بسیاردوست و بامحبت واختلاطکننده. (برهان) (آنندراج) (غیاث) :
شب نه در خوابم که بینی چشم حیرانم بهم
کز سرشک گرم خون چسبیده مژگانم بهم.
محمدسعید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کنایه از دشمن قوی. (آنندراج). آنکه کینه اش قوی بود:
سردنفس بود سگ گرم کین
روبه از آن دوخت مگر پوستین.
نظامی.
شکایت کرد پیش هم نشینان
که بد باشد جفای گرم کینان.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ مَ / مِ)
غربال سوراخ تنگ را گویند. (برهان). گرمه ویز با واو بهمین معنی است. (آنندراج). منخل. آردبیز. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(گَ مَ / مِ)
گرمه بیز است که غربال سوراخ تنگ را گویند. (برهان). رجوع به گرمه بیز شود
لغت نامه دهخدا
(خَلْ وَ گَ / گِ)
مردخیز. جائی را گویند که در آن ارباب عقل و دانش پیدا شوند. (آنندراج). سرزمین و دیاری که از آنجا مردان برجسته و بزرگوار برخاسته باشند، پدیدآورندۀ مردمان. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کنایه از زود بیدار شدن و سحرخیزی:
ور سوخته ای ز گرم خیزی
از سوختگان چرا گریزی ؟
نظامی.
رجوع به گرم خیز شود، جلدی. چابکی. تیزتکی:
پری را میگرفت از گرم خیزی
بچشم دیو درمیشد ز تیزی.
نظامی.
رجوع به گرم خیز شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت، واقع در 90000گزی جنوب خاوری مسکون و 15000گزی شمال راه مالرو کروک به سبزواران و دارای 4 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
گرمسیر مقابل سردسیل: زیراک ایشان هر سال زمستان یکی سفر سوی یمن کردندی بگرم سیل و بتابستان یکی سفری سوی شام شدندی بسردسیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم خیزی
تصویر گرم خیزی
جلدی چابکی، سحر خیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرب خیز
تصویر طرب خیز
آنکه (محلی که) طرب آورد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که کینه ای سخت دارد دشمن قوی: سرد نفس بود سگ گرم کین رو به از آن دوخت مگر پوستین. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تندرو سریع السیر، تند با حرارت: صهبا، خم باده پیر دیری بوده است پیمانه حریف گرم سیری بوده است. (صهبا. اسم جنس و معرفه و نکره. م. معین 34) محلی که هوای آن در زمستان گرم است قشلاق مقابل سردسیر: و گفت بوبکر دبیر بسلامت رفت سوی گرمسیرت از راه کرمان بعراق و مکه رود، جمع گرمسیرها گرمسیرات
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بشتاب تاخت کند تند تازنده: آن مشرب سرد گرم تاران ترآخور جان خشک بازان... (تحفه العراقین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم خیز
تصویر نیم خیز
برخاستن از روی زمین نه بکمال بنحوی که بدن خمیده نماید: (... نیم خیز بلند شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرم بیز
تصویر نرم بیز
غربالی که دارای سوراخهای تنگ باشد، غربال با سوراخهای تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندم خیز
تصویر گندم خیز
جایی که در آن گندم فراوان بعمل آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمه بیز
تصویر گرمه بیز
غربال سوراخ تنگ آردبیز منخل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمه ویز
تصویر گرمه ویز
غربال سوراخ تنگ آردبیز منخل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم خون
تصویر گرم خون
کسی که با مردم بسیار معاشرت کند خون گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم خیز
تصویر نیم خیز
برخاستن از روی زمین نه به کمال به نحوی که بدن خمیده نماید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرم بیز
تصویر نرم بیز
((نَ))
غربالی که دارای سوراخ های ریز باشد
فرهنگ فارسی معین